یا مهدی

تا چند در این ویران افسرده و زندانی...در را بگشا جانا بر یوسف کنعانی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 8555
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



فرهنگ منتظر...

تشرف یافتگان خدمت حضرت مهدی (عج)

 

تشرف سيد بحر العلوم در سامرا:

 

 

«عالم رباني، آخوند ملا زين العابدين سلماسي (رحمة الله عليه) نقل نمود:در حرم عسکريين (عليهما السلام) با جناب سيد بحر العلوم (رحمة الله عليه) نماز خوانديم. 

 وقتي ايشان خواست بعد از تشهد رکعت دوم برخيزد، حالتي برايش پيش آمد که اندکي توقف کرد وبعد برخاست. 

 

 همه ما از اين کار تعجب کرده بوديم وعلت آن توقف را نمي دانستيم وکسي هم جرات نمي کرد سؤال کند، تا آن که به منزل برگشته و سفره غذا را انداختند. 

 يکي از سادات حاضر در مجلس به من اشاره کرد که علت توقف سيد در نماز را سؤال کنم. 

 گفتم: نه تو از ما نزديک تري.

 در اين جا جناب سيد (رحمة الله عليه) متوجه من شده و فرمود: چه مي گوييد؟ من که از همه جسارتم زيادتر بود، گفتم: آقايان مي خواهند سر آن حالت را که در نماز براي شما پيش آمد، بدانند. 

فرمودند: حضرت بقية اللّه (عليه السلام) براي سلام کردن به پدر بزرگوارشان داخل حرم مطهر شدند، لذا از مشاهده جمال نوراني ايشان حالتي که ديديد به من دست داد، تاآن که از آن جا خارج شدند..

***************************

تشرف سيد جعفر قزويني با پدر بزرگوار خود:

  «سيد جليل، آقا سيد جعفر قزويني مي گويد: با پدرم  مرحوم آقاي سيد باقر قزويني به مسجد سهله مي رفتيم.

 وقتي نزديک مسجد رسيديم، به او گفتم: اين حرفهايي که از مردم مي شنوم، يعني هر کس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد حضرت مهدي (عليه السلام) را مي بيند، پايه و اساسي ندارد.

  پدرم غضبناک متوجه من شد و گفت: چرا اساسي نداشته باشد؟ فقط به خاطر آن که تو نديده اي؟ آيا هر چيزي که تو نديده اي اصل ندارد؟ و خيلي مرا سرزنش کرد، به طوري که از گفته خويش پشيمان شدم.

 

  داخل مسجد شديم.

 

  هيچ کس در آن جا نبود.

 

 وقتي پدرم در وسط مسجد، براي خواندن دو رکعت نماز استجاره ايستاد، شخصي از طرف مقام حضرت حجت (عليه السلام) متوجه او شد و از کنارش عبور نمود.

 

  به او سلام کرد و با ايشان مصافحه نمود.

 

در اين جا پدرم به من توجه کرد و پرسيد: اين آقا کيست؟ گفتم: آيا او حضرت مهدي (عليه السلام) است؟ فرمود: پس کيست؟ من به دنبال آن حضرت دويدم، ولي احدي را نه در مسجد ونه در خارج آن نديدم.

*************************

تشرف علامه حلي وکتاب عالم سني:

 «شهيد ثالث، قاضي نور اللّه شوشتري (رحمة الله عليه)، مي فرمايد: بين اهل ايمان معروف است که يکي از علماي اهل سنت، که در بعضي از فنون علمي، استاد علامه حلي (رحمة الله عليه) است کتابي در رد مذهب شيعه اماميه نوشت ودر مجالس ومحافل آن را براي مردم مي خواند و آنان را گمراه مي نمود، و از ترس آن که مبادا کسي از علماي شيعه کتاب او را رد نمايد، آن را به کسي نمي داد که نسخه اي بردارد.

 

علامه حلي هميشه به دنبال راهي بود که کتاب را به دست آورد ورد کند. 

 

 

ناگزير رابطه استاد وشاگردي را وسيله قرار داد واز عالم سني درخواست نمود که کتاب را به اوامانت دهد. 

 

 

آن شخص چون نمي خواست که دست رد به سينه علامه حلي بزند، گفت: سوگند يادکرده ام که اين کتاب را بيشتر از يک شب پيش کسي نگذارم. 

 

مرحوم علامه همان مدت را نيز غنيمت شمرد. 

 

 

کتاب را از او گرفت وبه خانه برد که در آن شب تا جايي که مي تواند از آن نسخه بردارد. 

 

 

 وقتي به نوشتن مشغول شد وشب به نيمه آن رسيد، خواب بر ايشان غلبه نمود. 

 

 

 همان لحظه حضرت صاحب الامر روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء حاضر شدند وبه او فرمودند: کتاب را به من واگذار و تو بخواب. 

 

 

علامه حلي خوابيد. 

 

 

وقتي از خواب بيدار شد، نسخه کتاب از کرامت ولطف حضرت صاحب الامر (عليه السلام) تمام شده بود

 

 

البته اين قضيه را به صورتهاي ديگري هم بيان کرده اند، از جمله در کتاب قصص العلماء اين طور آمده است که: علامه حلي (رحمة الله عليه) کتاب را توسط يکي از شاگردان خود که نزد آن عالم مخالف درس مي خواند براي يک شب به عنوان عاريه به دست آورد و مشغول نسخه برداري از آن شد. 

 

همين که نصف شب گذشت، علامه بي اختيار به خواب رفت وقلم از دستش افتاد. 

 

 

وقتي صبح شد و وضع را چنين ديد اندوهناک گرديد، ولي وقتي کتاب راملاحظه کرد، ديد تمامش نوشته ونسخه برداري شده است و در آخر آن نسخه اين جمله نوشته شده: کتبه م ح م د بن الحسن العسکري صاحب الزمان (اين نسخه را حجة بن الحسن العسکري صاحب الزمان (عليه السلام) نوشته است..

 

علامه فهميد که آن حضرت تشريف آورده و نسخه را به خط مبارک خود تمام نموده اند.......

 ************************

 تشرف علامه حلي در راه کربلا:

«آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلي، که درحواشي بعضي کتبش آورده، نقل مي کند:

 

علامه حلي در شبي از شبهاي جمعه تنها به زيارت قبر مولاي خود ابي عبد اللّه الحسين (عليه السلام) مي رفت. 

 

 

 ايشان بر حيواني سوار بود و تازيانه اي براي راندن آن به دست داشت. 

 

اتفاقا در اثناي راه شخصي پياده در لباس اعراب به ايشان برخورد کرد و باايشان همراه شد. 

 

 

در بين راه شخص عرب مساله اي را مطرح کرد. 

 

 

علامه حلي (رحمة الله عليه) فهميد که اين عرب، مردي است عالم و با اطلاع بلکه کم مانند وبي نظير، لذا بعضي از مشکلات خود را از ايشان سؤال کرد تا ببيند چه جوابي براي آنها دارد با کمال تعجب ديد ايشان حلال مشکلات و معضلات و کليد معماها است. 

باز مسائلي را که بر خود مشکل ديده بود، سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد که اين شخص علامه دهر است، زيرا تا به حال کسي را مثل خود نديده بود ولي خودش هم در آن مسائل متحير بود.

 

تا آن که در اثناء سؤالها، مساله اي مطرح شد که آن شخص در آن مساله به خلاف نظر علامه حلي فتوا داد. 

 

ايشان قبول نکرد وگفت: اين فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و دليل و روايتي را که مستند آن شود، نداريم. 

 

 

آن جناب فرمود: دليل اين حکم که من گفتم، حديثي است که شيخ طوسي در کتاب تهذيب خود نوشته است. 

 

علامه گفت: چنين حديثي در تهذيب نيست و به ياد ندارم که ديده باشم که شيخ طوسي يا غير او نقل کرده باشند. 

آن مرد فرمود: آن نسخه از کتاب تهذيب را که تو داري از ابتدايش فلان مقدار ورق بشمار در فلان صفحه وفلان سطر حديث را پيدا مي کني. 

علامه با خود گفت: شايد اين شخص که در رکاب من مي آيد، مولاي عزيزم حضرت بقية اللّه روحي فداه باشد، لذا براي اين که واقعيت امر برايش معلوم شود در حالي که تازيانه از دستش افتاد، پرسيد: آيا ملاقات با حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) امکان دارد يا نه؟

آن شخص چون اين سؤال را شنيد، خم شد وتازيانه را برداشت وبا دست با کفايت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود: چطور نمي توان ديد وحال آن که الان دست او در دست تو مي باشد؟ همين که علامه اين کلام را شنيد، بي اختيار خود را از بالاي حيواني که بر آن سوار بودبر پاهاي آن امام مهربان، انداخت تا پاي مبارکشان را ببوسد و از کثرت شوق بيهوش شد. 

 

وقتي که بهوش آمد کسي را نديد وافسرده و ملول گشت. 

بعد از آن که به خانه خود رجوع نمود، کتاب تهذيب خود را ملاحظه کرد و حديث را در همان جايي که آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده کرد در حاشيه کتاب تهذيب خود نوشت: اين حديثي است که مولاي من صاحب الامر (عليه السلام) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند: در فلان ورق وفلان صفحه و فلان سطر مي باشد. 

 

آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول فرمود: من همان کتاب را ديدم ودر حاشيه آن کتاب به خط علامه، مضمون اين جريان را مشاهده کردم...

 


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رجعت در قرآن کریم..

  

درباره ی آیه شریفه:(( ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین))سوره مومن "11":
«پروردگارا ! ما را دوبار میراندی و دو بار زنده ساختی.»

امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
((این ایه مخصوص گروه هایی است که پس از مرگ " بار دیگر به این دنیا رجعت می کنند))
منبع:تفسیر برهان ج4

در قران کریم آمده است "سوره نمل 83":
((و یوم نحشر من کل امه فوجا)) و آن روز که از هر امتی " گروهی از کسانی را که آیات ما را دروغ انگاشتند " محشور گردانیم.
مردی به امام صادق علیه السلام گفت:"اهل سنت می پندارند که این آیه شریفه درباره ی روز قیامت است."

حضرت فرمود: "ایا خداوند در روز رستاخیز از هر امتی گروهی را محشور می سازد و بقیه انان را وا می گذارد؟ هرگز ! این ایه در مورد رجعت است که برخی را زنده می سازد."

این آیه شریفه در مورد قیامت است که می فرماید: ((و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا))سوره کهف47 و همه انان را گرد خواهیم اورد و هیچ یک را فرو گذار نخواهیم کرد.))
و نیز درباره ی ایه شریفه((ویوم نحشر من کل امه فوجا))
فرمود:((همه ی انسان های با ایمانی که به نا حق کشته شده باشند رجعت می کنند و پس از ان از دنیا می روند. رجعت برای مومنان خالص و نیز کافران محض است.))
منبع:بحار الانوار ج52

سوره مومن آیه51 شریفه:((انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوه الدنیا و یوم یقوم الاشهاد))
یعنی: ما پیام آوران خویش و ایمان اوردگان را در زندگی دنیا و در روز قیامت که شاهدان برای شهادت به پای می خیزند، یاری می کنیم..

امام صادق علیه السلام فرمودند:
((به خدای سوگند که این یاری رسانی در رجعت خواهد بود آیا نمی دانی که بیشتر پیامبران خدا در دنیا به پیروزی ظاهری نرسیده و به شهادت نائل آمدند" همین گونه امامان راستین؟با این بیان این وعده پیروزی در هنگام رجعت خواهد بود))
منبع:بحار الانوار ج53
 
«پس در پرتو آیات وحی ثابت گردید که رجعت یک واقعیت تردید ناپذیر است.»
 
 

 


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شباهت های امام مهدی(عج)..

 

«در روایات شباهت هایی میان حضرت مهدی (ع) و انبیاء و ائمه (ع) آمده است:

1. شباهت به حضرت آدم علیه السلام:خداوند  آدم را خلیفه خود در زمین قرار داد.
2 .شباهت به هابیل علیه السلام:نزدیکترین افراد هابیل را کشت_یعنی برادرش_و همچنین نزدیکترین افراد"قصد کشتن امام قائم علیه السلام را نمود_عموی او جعفر کذاب
3. شباهت به شیث علیه السلام:حضرت شیث اجازه نیافت که علم خودش را آشکار کند حضرت نیز اجازه نیافته تا روز وقت معین.
4. شباهت به نوح علیه السلام:عمر طولانی
5. شباهت به ادریس علیه السلام:ادریس علیه السلام به آسمان بالا برده شد حضرت مهدی علیه السلام را هنگام تولد  روح القدوس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد.ادریس علیه السلام نیز از قومش غایب شد.
6. شباهت به حضرت هود علیه السلام:حضرت نوح(ع) ظهور حضرت هود(ع) را بشارت داده بود و خداوند کافران را به وسیله ی او هلاک کرد.
7. شباهت به حضرت صالح علیه السلام:حضرت صالح(ع) مدتی از قومش غایب شد و وقتی که برگشت عده ای او را انکار کردند.
8. شباهت به حضرت ابراهیم علیه السلام:حضرت ابراهیم علیه السلام دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود و رشد او در یک هفته به اندازه یک ماه بودو در یک ماه به اندازه ی یک سال. حضرت ابراهیم علیه السلام دو غیبت داشت.
9. شباهت به حضرت اسماعیل علیه السلام:خداوند به ولادت اسماعیل علیه السلام بشارت داد.و چشمه زمزم برای حضرت اسماعیل علیه السلام از زمین جوشید.
10. شباهت به حضرت اسحاق علیه السلام:پس از آن که ساره از بچه دار شدن مایوس شده بود خداوند ولادت اسحاق علیه السلام را بشارت داد...

 


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پایان حکومت حضرت مهدی(عج)..

«امام صادق علیه السلام می فرماید:

((دولت او آخرین و بهترین دولت هاست"پس از پایان همه ی دولت ها می اید.هیچ خاندانی نیست که حکومتی برای ان تصور باشد" جز این که پیش از او به حکومت می رسد " تا هنگامی که ما به قدرت رسیدیم کسی نگوید که اگر ما نیز به قدرت رسیدیم این چنین رفتار می کردیم این است معنای کلام خدا که فرمود: ((و العاقبه للمتقین)).

منبع:ارشاد مفید ص 344

در حدیث دیگری از حضرتش آمده است:
((میان وفات قائم علیه السلام و اغاز رستاخیز چهل روز فاصله است))
 
منبع:بحار الانوار ج5
................................ 
 

 

«آیا بعد از صاحب الزمان(عج) دیگر معصومین(ع) رجعت می کنند:


رجعت دو مرحله زمانی دارد:
مرحله اول مقارن با ظهور و قیام امام زمان علیه السلام اتفاق می افتد و افرادی که در گذشته زندگی می کرده اند مانند برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه علیه السلام به دنیا باز می گردندو از اصحاب امام زمان می شوندو حضرت را در قیامش یاری می کنند.
مرحله دوم رجعت که زمان بازگشت ائمه علیه السلام به دنیاست. هنگام رحلت امام زمان علیه السلام اتفاق می افتد. اولین امامی که با رجعت ایشان رجعت ائمه علیه السلام آغاز میشود(( امام حسین )) علیه السلام است.
بنابر روایات هنگام رحلت امام زمان علیه السلام امام حسین علیه السلام زنده می شود و مراسم به خاک سپاری امام زمان علیه السلام را عهده دار میشودو سپس حکومتی را که امام زمان علیه السلام بر پا کرده را رهبری می نماید.
(مختصر بصائر الدرجات ص 48)

امام صادق علیه السلام می فرماید: ((امامی نیست مگر آنکه در زمان خود رجعت می کند.))
 ..........................................
 
«در مورد روزهای پس از"شهادت حضرت مهدی علیه السلام " امام صادق علیه السلام می فرماید:
 
«در توبه بسته می شودو به کسی که پیش از آن ایمان نیاورده باشد و در ایمانش خیری کسب نکرده باشد،دیگر ایمان آوردن سودی نمی بخشد. آنها بدترین مردمان هستند»
منبع:بحار الانوار ج 53
...............................
 
امام صادق (ع ) می فرمایند :

« چون دولت حقّه مدّتش به سر آید ، مرگ حضرت حجّت (ع ) فرا می رسد . او را زنی از بنی تمیم به شهادت می رساند که نام او « سعیده » است و همانند مردان، ریش و سبیل دارد. او به هـنگام عـبـور حضرت، سنگ آسیابی را از پشـت بـام به سوی او پرتـاب می کـند و حضرت را به شهـادت می رساند .»
منبع: ( الزام الناصب ، ص 109 ( به نقل از روزگار رهایی ، ج 2 ، ص 662 )

Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

حضور زنان در حکومت صاحب الزمان(عج)..

 

 

«براساس برخی از روایات ، حضور و نقش این زنان ازنظر زمان و موقعیت ، چهارگونه است

 

الف) حضور پنجاه زن در بین یاران امام :

اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می‌شتابند آنهایند که در آن ایّام می‌زیسته‌اند و همانند دیگر یاران امام، علیه‌السلام ، به هنگام ظهور در حرم امن الهی به‌خدمت امام ، علیه‌السلام ، می‌رسند . در این‌باره دو روایت وجود دارد:

روایت اول : امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور ، از پیامبر(ص) روایت کرده است که فرمود :"در آن هنگام پناهنده‌ای به حرم امن الهی پناه می‌آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم می‌برند به‌سوی او جمع می‌شوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده‌نفر گرد می‌آیند که برخی از آنان زن می‌باشند که بر هر جبار و جبار زاده‌ای پیروز می‌شود." 

روایت دوم : جابربن یزید جعفی ، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر(ع) ، در بیان برخی نشانه‌های ظهور نقل کرده که :"به‌خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می‌آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد . این است معنای آیه شریفه : «هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر می‌کند . زیرا او بر هر کاری توانا است» . 

پنجاه زن از سیصد و سیزده نفر! 

نکته شگفت در این دو روایت این است که می‌فرماید : سیصد و سیزده مرد گرد آیند که پنجاه نفر ایشان زن هستند! 

دوم آنکه : در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد . در پاسخ این شبهه می‌توان گفت : این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند . زیرا اولاً امام ، علیه‌السلام ، می‌فرماید : «فیهم» ؛ یعنی در این عده پنجاه زن می‌باشد . 

دوم : شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان ، چنین ذکر شده است . 

سوم : اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود امام می‌فرمود : «معهم» ، نه اینکه بفرماید «فیهم» ، زیرا این سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده‌اند و همه یاران و فرماندهان عالی‌رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسیار بالایی هستند که برخی با ابر جابه‌جا می‌شوند و اینها بدون شک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند.بنابراین اگر بگوییم آنها جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند برای آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شده‌ایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از امتیاز کمتری برخوردارند .

.........................................................

 

ب) زنان آسمانی :

دسته دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت جهانی حضرت ولی‌عصر، علیه‌السلام ، در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسی ، علیه‌السلام ، به زمین می‌آیند . 

ابوهریره از پیامبر ، (ص) روایت کرده که :"عیسی‌بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته‌ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد. " 

آیا این زنان از امت‌های پیشین هستند یا امت اسلامی زمان پیامبر ، صلّی‌ اللَّه‌ علیه ‌و آله ، و معصومین ، علیهم‌السلام ؛ یا از دوران‌های مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده‌اند و برای عهده‌داری منصبی در حکومت حضرت می‌آیند یا برای مسایل دیگر؟ اینها پرسش‌هایی است که این حدیث از آنها چیزی نمی‌گوید . 

ج) رجعت زنان :

سومین گروه از یاوران حضرت بقیه اللَه، علیه‌السلام ، زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود . این گروه دو دسته‌اند : برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به ‌میان آمده است . 

در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد می‌شود که به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّی‌الله‌علیه‌وآله، زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت . 

طبری در دلائل الامامه ، از مفضل‌بن عمر نقل کرده که امام صادق فرمود :همراه قائم آل محمد ، سیزده زن خواهند بود . گفتم آنها را برای چه کاری می‌خواهد؟ فرمود : به مداوای مجروحان پرداخته ، سرپرستی بیماران را به‌عهده خواهند گرفت . عرض کردم : نام آنها را بفرمایید . فرمود : قنواء دختر رشید هجری ، ام ایمن ، حبابه والبیه ، سمیه [مادر عمار یاسر] ، زبیده ‌ام خالد احمسیّه ، ام سعید حنفیه ، صیانه ماشطه ، ام خالد جهنّیه . 

«صیانه ماشطه» در زمان حضرت موسی می‌زیسته است و مادر عمار یاسر در ابتدای بعثت به شهادت رسید. 

«حبابه» در زمان علی ، علیه‌السلام ، و «قنواء» در زمان امام حسن و امام حسین، علیه‌السلام ، و بقیه در زمان‌های دیگر زندگی می‌کرده‌اند . 

این گروه سیزده نفری رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها ، به برکت امام زمان(عج) آنها را زنده خواهد کرد . 

در این روایت امام صادق ، علیه‌السلام ، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد می‌کند . 

در کتاب خصایص فاطمیّه به‌نام نسبیه ، دختر «کعبه مازینه» ، و در کتاب منتخب‌البصائر به‌نام «وتیره» و «أحبشیه» اشاره شده است .

.........................................................

شرح حال برخی از زنان نامبرده :

1.صیانه ماشطه :

او یکی از همان سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدی ، علیه‌السلام ، زنده شده ، به دنیا بازمی‌گردد . وی همسر «حزقیل» ، پسر عموی فرعون ، و شغلش آرایشگری دختر فرعون بود . او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود ، حضرت موسی ، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان خود را پنهان می‌کرد . 

نوشته‌اند : روزی وی مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بی‌اختیار نام خدا را برزبان جاری ساخت . دختر فرعون گفت : آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی؟ گفت : نه ، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده است . 

دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت : مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ گفت : هرگز! من از خدای حقیقی دست نمی‌کشم و تو را پرستش نمی‌کنم.فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند و همه بچه‌های آن زن را در حضورش در آتش افکنند . چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه می‌خواست به ظاهر از دین برائت جوید که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت : مادر صبر کن که تو بر حق هستی! فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش افکنده، سوزاندند . 

2. سمیه، مادر عمار یاسر :

وی هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و بدین‌سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجه‌ها را براو روا داشت . 

او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار کرد که پیامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنین‌کاری نشدند . او نیز زره آهنی به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگه‌داشت. سرانجام ابوجهل بر هر یک ضربتی وارد ساخت و ایشان را به‌شهادت رساند . 

3. نسیبه، دختر کعب مازنیه :

او معروف به «ام‌عماره» و از زنان فداکار صدر اسلام است که در برخی از جنگ‌های پیامبر اسلام، شرکت جسته و مجروحان جنگی را مداوا کرده است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف پیامبر پرداخت و در این راه بدنش زخم‌های فراوان برداشت . 

4. امّ ایمن :

از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت رسول، است. پیامبر به‌او مادر خطاب می‌کرد و می‌فرمود:"این زن، باقی‌مانده‌ای از خاندان من است." 

وی همواره در کنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداوای مجروحان می‌پرداخت.ام ایمن از شیفتگان خاندان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا، (س)، او را به‌عنوان شاهد معرفی کرد. وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت.خداوند به برکت مهدی آل محمد به هنگام ظهور، او را زنده می‌گرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود . 

5. امّ خالد :

در روایت دو بانو بدین نام مشهور شده‌اند: ام خالد احمسیه و ام خالد جهنّیه. شاید مقصود ام خالد مقطوعه الید (دست بریده) باشد که یوسف‌بن عمر، پس از به‌شهادت رساندن زیدبن علی بن الحسین در کوفه، دست او را به جرم شیعه بودن قطع کرد. در کتاب رجال کشی درباره شخصیت و مقام این زن فداکار از امام صادق، علیه‌السلام، مطلبی ذکر گردیده که حایز اهمیت است. ابوبصیر گوید : در خدمت امام صادق نشسته بودیم که ام خالد مقطوعه الید از راه رسید. حضرت فرمود:ای ابابصیر، آیا میل داری که کلام امّ خالد را بشنوی؟ 

من عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا، با شنیدن آن شادمان می‌گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. دیدم وی در کمال فصاحت و بلاغت صحبت می‌کند. سپس حضرت پیرامون موضوع ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت . 

6. زبیده :

مشخصات کاملی از او نقل نشده است. احتمال دارد زبیده زن هارون‌الرشید باشد که شیخ صدوق، رحمت‌الله علیه، درباره‌اش گفته است: وی یکی از هواداران و پیروان اهل بیت است. هنگامی که هارون دانست از شیعیان است قسم خورد که طلاقش دهد. 

زبیده کارهای خدماتی بسیاری داشت که یکی آبرسانی به عرفات است. همچنین نوشته‌اند وی یکصد کنیز داشت که پیوسته مشغول حفظ قرآن بودند و همیشه از محل سکونت او صدای تلاوت قرآن شنیده شد. زبیده در سال 216 ق. رحلت کرد . 

7. حبّابه والبیّه :

از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم(ع) را درک کرد و پیوسته مورد لطف و عنایت ایشان قرار داشت. در یک یا دو نوبت به‌وسیله امام زین‌العابدین و امام رضا، علیهماالسلام، جوانی‌اش به‌او بازگردانده شد. 

اولین ملاقات وی با امیر مؤمنان، علیه‌السلام، بود که از آن حضرت دلیلی بر امامت درخواست کرد . 

حضرت در حضور وی سنگی را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جای گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در این سنگ چنین اثری برجای بگذارد او امام است . 

از این رو حبابه پس از شهادت هر امامی نزد امام بعدی می‌رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ می‌زدند و اثر آن نقش می‌بست. نوبت که به امام رضا، علیه‌السلام، رسید حضرت نیز چنین کرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، علیه‌السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حیات گفت . 

8. قنواء :

دختر رشید هجری، یکی از شیعیان و پیروان علی، علیه‌السلام، و خود از یاران باوفای حضرت امام جعفر صادق، علیه‌السلام، است . 

وی دختر بزرگمردی است که در راه محبت و دوستی امیر مؤمنان به‌طرز دلخراشی به‌شهادت رسید . 

از گفتار شیخ مفید برمی‌آید که قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبیداللَه بن زیاد شاهد قطع دو دست و دو پای پدر خود بوده و به‌کمک دیگران بدن نیمه‌جان پدر را از دارالاماره بیرون آورده و به‌خانه منتقل کرده است . 

روزی قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا این همه خود را به‌رنج و مشقت عبادت می‌اندازی ! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهی خواهند آمد که بینش دینی و شدت ایمانشان از ما، که این همه خود را به‌زحمت عبادت انداخته‌ایم ، بیشتر است . 

د) بانوان منتظر :

چهارمین گروه یاوران امام زمان بانوان پرهیزکاری هستند که پیش از ظهور حضرت بقیه الله، علیه‌السلام، رحلت کرده‌اند. به ایشان گفته می‌شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی می‌توانی حضور داشته باشی. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد . 

رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هر بانویی تقوا پیشه کند و خود را با خواسته‌ها و شرایط زندگی در حکومت مهدی آل محمد، علیه‌السلام، تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندی بهره‌مند گشته، برای یاری امام زنده شود . 

« یکی از آن شرایط خواندن دعای «عهد» است که در فرد، نوعی آمادگی برای پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی ایجاد می‌کند.. »

 

 


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نصب حجر الاسود..

«قطب راوندی از جعفر بن محمد قولویه(1) نقل می کند که گفت: وقتی که قرامطه(2)کعبه را خراب کردند و حجرالاسود را به کوفه آوردند و در مسجد کوفه نصب نمودند. من در سال 337 هـ. ق به بغداد رفتم، و تصمیم داشتم برای انجام مراسم حج، به مکّه بروم، همان سالی بود که قرامطه می خواستند حجرالاسود را، که بیست سال قبل، کعبه را ویران و حجرالاسود را به مسجد کوفه برده و در مسجد کوفه نصب کرده بودند به مکّه باز گردانند، و در کعبه نصب کنند و این زمان، اوایل غیبت کبرا بود.(3) در این جریان بزرگترین چیزی که فکر مرا مشغول کرده بود، این بود که چه کسی حجرالاسود را نصب خواهد کرد، زیرا مطابق احادیث می دانستم که هرگاه حجرالاسود از جای خود منتقل شود، حجّت خدا آن را در جای خود نصب می کند، چنان که (در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کعبه بر اثر سیل ویران شد و پس از بازسازی، پیامبر (صلی الله علیه و آله)حجرالاسود را در جایش نصب نمود و در عصر حَجّاج بن یوسف ثقفی و آسیب رسانی کعبه به دستور او، پس از بازسازی، امام سجّاد علیه السلام حجرالاسود را در جای خود نصب نمود، و ثابت ماند. (بر همین اساس می خواستم به این وسیله دستم به حجّت خدا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که نصب کننده حجرالاسود در جای خود هست برسد، و او را زیارت کنم، و از این فرصت طلایی استفاده نمایم).متأسفانه، این مسئله زمانی پیش آمد که من چنان بیمار شدم که از جان خود ترسیدم، و فکر کردم این بیماری مرا خواهد کشت بنابر این، نمی توانم به مکّه سفر کنم و به هدف خود برسم، از این رو شخصی را که معروف به ابن هشام بود به نیابت گرفتم، تا او به نیابت از من به مکّه رود و مراسم حج را به جا آورد، نامه ای به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نوشتم، و در آن نامه خواستم که آن حضرت بفرماید که آیا امسال من بر اثر این بیماری می میرم؟ یا نه؟ چند سال عمر می کنم؟ همه فکرم این بود که این نامه به دست آن کسی که حجرالاسود را نصب می کند، برسد، و جواب آن را بدهد، نامه را به نایبم ابن هشام دادم، و هدفم را برای او بیان کردم، و تأکید نمودم که نامه را به نصب کننده حجرالاسود برساند، و جوابش را از او بگیرد. آن جوان به جایی رسید که غیر از من و او کسی در آن جا نبود، آن گاه به من توجه کرد و فرمود: (آن نامه را که همراه داری به من بده). نامه را به دستش دادم، آن را باز نکرد، و فرمود: (به او (جعفر بن محمّد بن قولویه) بگو از این بیماری، ترسی بر تو نیست، و سلامتی خود را باز می یابی، و سرانجامِ عمر تو، بعد از سی سال است،ابن هشام می گوید: به سوی مکّه حرکت کردم و به مکّه رسیدم، مبلغی پول به خدمتکاران کعبه دادم، تا هنگام نصب حجرالاسود، مرا یاری کنند، و کسی جلو مرا نگیرد تا بتوانم خود را نزدیک نصب کننده حجرالاسود برسانم. وقت نصب حجرالاسود فرا رسید، خدمتکاران مرا فرا گرفتند و یاری کردند، در میان ازدحام جمعیت، جلو رفتم، دیدم هر کسی جلو می آمد و حجرالاسود را نصب می کرد، امّا حجرالاسود در جای خود قرار نمی گرفت و می لرزید و می افتاد، تا این که جوانی زیبا چهره و گندم گون را دیدم به پیش آمد و حجرالاسود را گرفت و در جای خود نصب کرد، حجرالاسود آن چنان محکم در جای خود قرار گرفت که گویی همیشه در آن جا بوده است، آن گاه آن جوان از میان جمعیت رفت. خروش و صدا از مردم بلند شد، و دسته، دسته از مسجدالحرام بیرون می آمدند، من عقب آن جوان به سرعت روانه شدم، بین مردم را می شکافتم و از راست و چپ دور می کردم و می دویدم به طوری که مردم گمان می کردند دیوانه شده ام، چشمم را از آن جوان برنمی داشتم، تا مبادا از من غایب شود، تا این که از میان مردم بیرون رفتم، آن جوان با کمال آهستگی می رفت، و من با سرعت حرکت می کردم، ولی هرچه می دویدم به او نمی رسیدم، تا این که آن جوان به جایی رسید که غیر از من و او کسی در آن جا نبود، آن گاه به من توجه کرد و فرمود: (آن نامه را که همراه داری به من بده). نامه را به دستش دادم، آن را باز نکرد، و فرمود: (به او (جعفر بن محمّد بن قولویه) بگو از این بیماری، ترسی بر تو نیست، و سلامتی خود را باز می یابی، و سرانجامِ عمر تو، بعد از سی سال است.

«وقتی که این سخن معجز نشانش را شنیدم و آن شکوه را در او دیدم، به سختی ترسیدم به طوری که نمی توانستم راه بروم، در آن هنگام آن حضرت از آن جا رفت و ناپدید شد.»
ابن هشام، پیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به جعفر بن محمّد بن قولویه رسانید، و او اطمینان یافت که در آن سال نمی میرد، و بر یقینش به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف افزوده شد. وقتی که سال 367، یعنی سی سال بعد از خبر غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرا رسید، جعفر بن محمد قولویه، بیمار و بستری شد، او وصیت کرد، و کفن و حنوط و ضروریات سفر آخرت را فراهم نمود، و با افراد خداحافظی می کرد، مردم به او گفتند، بیماری تو آنقدر سخت نیست، عجله نکن و نگران نباش، در جواب می گفت: (مولایم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده همین امسال می میرم..). او همان سال با همان بیماری، از دنیا رفت و به لقاء الله پیوست.(4)
...............................................
1. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی قولویه قمی (ره) از علما و محدّثین برجسته قرن چهارم، صاحب تألیفات بسیار، از جمله کتاب کامل الزّیارات است، وی استاد شیخ مفید (متوفّای 413 هـ. ق) و از رؤسای علمای شیعه بود، او در سال 368 یا: 367 هـ. ق رحلت کرد و در کاظمین پایین پای امام موسی بن جعفر علیه السلام دفن گردید. (مترجم).
 2. قرامطه فرقه ای از اسماعیلیه اند، که در سال 310 هـ. ق در مراسم حج، به مکّه یورش بردند و به قتل و غارت پرداختند، حجرالاسود را از جای خود کَنْده و با خود بردند و بیست سال نزد خود نگه داشتند، و بسیاری از مسلمانان و آل ابی طالب را کشتند، حضرت علی علیه السلام در یکی از خطبه های خود از جنایات آنها خبر داده است، از جمله فرمود: (گویا حجر الاسود را می نگرم که در این جا (مسجدکوفه) نصب می شود، وای بر آنها (قرامطه) چرا که فضیلت حجرالاسود ذاتی نیست، بلکه به این است که در جای خود قرار گیرد). (بحار الانوار، ج 40، ص 191) ـ مترجم.
 3. غیبت کبرا از 329 شروع شد.
 4. کشف الغمّه، ج2، ص502، باب 25؛ الصراط المستقیم، ج2، ص213، الحادی عشر صاحب الزمان وحدیث 14.

 


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رجعت...

 

 «در روایات متعددی از حضرت سلمان (ره) به عنوان یکی از رجعت کنندگان؛ یعنی کسانی که در عصر ظهور دوباره به جهان بازمی‌گردند تا امام مهدی (عج) را یاری کنند و آن دوران خوش را دریابند، یاد شده است.»

‌در یکی از این روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، در این باره چنین می‌خوانیم:

« ‌به همراه قائم ـ درود خدا بر او باد ـ بیست و هفت نفر مرد از پشت کوفه خارج می‌شوند؛ پانزده نفر از قوم موسی ـ درود خدا بر او باد ـ همان کسانی که به حق راهنمایی و به آن داوری می‌کردند؛ هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع بن نون [وصی حضرت موسی]، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. آنها در پیشگاه او یاران و حاکمان خواهند بود».(1)
 «در روایت مفصلی که سلمان (ره) از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل کرده است، آن حضرت، پس از معرفی همة جانشینان خود از امام علی علیه السلام تا امام مهدی (عج) خطاب به سلمان می‌فرماید: «ای سلمان! به درستی که تو او را در خواهی یافت و همچنین همة کسانی که مانند تو هستند و کسانی که ولایت او را پذیرفته و به معرفت او دست یافته‌اند». [در اینجا سلمان می‌گوید:] شکر خدا را به جای آوردم و گفتم: آیا من تا زمان او عمر خواهم کرد؟ پس، آن حضرت این سخن خدای تعالی را خواند: «پس آنگاه که وعدة [تحقّق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می‌گماریم تا میان خانه‌ها [یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحقّق یافتنی است. پس [از چندی] دوباره شما را بر آنان چیره می‌کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می‌دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می‌گردانیم»(2) سلمان می‌گوید: [در این هنگام] گریه و شوق من فزونی گرفت و گفتم: ای پیامبر خدا! آیا این [موضوع] عهدی از سوی شماست؟پس فرمود: « آری، به خدایی که مرا به حق فرستاد، این بر عهدی است از سوی من، علی، فاطمه، حسن، حسین، نُه [امام جانشین]، همه کسانی که از ما و با ما هستند و در راه ما ستمی دیده‌اند. سوگند به خدا، بی‌تردید در آن زمان ابلیس و سپاهیان او و [همچنین] همة کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص داشته‌اند، برای او (امام مهدی) حاضر می‌شوند تا [ستمگران] قصاص شوند و به مجازات خود برسند. پروردگارت به هیچ‌ کس ستم نمی‌کند. آنچه گفتم تأویل این آیه است که: «و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم، و در زمین قدرتشان دهیم [و از طرفی] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم».(3) سلمان می‌گوید: «از پیشگاه آن حضرت برخاستم در حالی که هیچ نگران نبودم که من مرگ را دیدار کنم، یا مرگ مرا».(4) 
در مورد آیاتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در ابتدای این روایت شریف به آنها استناد می‌کنند، باید گفت که این آیات در ابتدای سوره اسرا و پس از اشاره به ماجرای بنی اسرائیل وارد شده است. در آیة قبل از این دو آیه چنین می‌خوانیم: «و در کتاب [آسمانی‌شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که: «قطعاً دوبار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی بر خواهید خاست» .(5)
‌آیات یاد شده از جمله آیاتی هستند که در روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به هنگام گفت‌وگو از موضوع رجعت به آنها استشهاد شده است.(6) 
 پی‌نوشت‌: 
 1. شیخ مفید الارشاد، ص365، بحارالانوار، ج 52، ص 346، ح92. 
 2. سورة اسرا، (17) آیات 5 و6. 
 3. سورة قصص (28) آیة 5.
 4. محمّدبن جریر طبری، دلائل الامامـة، ص447-450، ح424؛ سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص533؛ بحارالانوار، ج25، ص7 و 8، ح9. 
 5. سورة اسراء (7)، آیة 4.
 6. ر. ک: دلائل الامامـة، ص539، ح522، البرهان، ج4،‌ص531-53

Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نشانه و علائم ظهور...

 

«علائم و نشانه های ظهور حضرت مهدی علیه السلام دو دسته هستند:

الف. علائم غير حتمي: يعني علائمي كه اتفاق مي افتد ولي به معني نزديك بودن ظهور نيست. بلكه شايد مدت زيادي از غيبت هنوز باقي باشد؛ اين علائم زياد است كه بعضي از آن ها عبارتند از:
 1-رواج گناه و بي بند و باري و بد حجابی... .
 2-فراموش شدن و عمل نكردن به دستور امر به معروف و نهي از منكر.
 3- منع حاجيان از زيارت خانه خدا به مدت سه سال.
 4- شبيه شدن مردان به زنان و زنان به مردان در لباس پوشیدن و شکل و قیافه. 
 5-گرفتاري مردم به خوف و عناد و گراني نرخ ها و كمي اموال و مرگ و خونريزی... .
 6- رواج موسیقی در جمع مسلمين و بی توجهی نسبت به آن.
 7- علني شدن فروش و استفاده شراب و غيره ... .
ب. علائم حتمي: يعني علائمي كه با واقع شدن آن ها به فاصله چند ماه ظهور حضرت واقع مي شود و اين علائم هنوز اتفاق نيفتاده است؛ بعضي از آن ها عبارتند از: 

1- صیحه آسماني.
2- خروج سيد یمانی.
3- خروج سفیانی.
4- كشته شدن نفس زكيه.
5- خسف بیداء .( فرو رفتن زمین در بیداء)
 با اين حساب مي توان گفت : علائمي كه ظاهر شده است ، علائم غير حتمي و عام است. از علائم حتمي ظهور هم تا كنون چيزي محقق نشده است.
 در مورد تاريخ وقوع ظهور حضرت هم نمي توان به طور دقيق سخني گفت زيرا كه علم آن را جز خدا كسي نمي داند.در روايات هم شاهد آن هستيم كه تعيين كنندگان وقت ظهور مورد لعن قرار گرفته اند.
 با اين حساب مراجع عظام هم در اين مورد نظر صريحي نمي دهند. بله با وجود علائمي كه روز به روز بيشتر خود را نشان مي دهد مي توان گفت ظهور نزديك مي شود. اما تعيين سال آن حتي به طور حدس و گمان هم صحيح نيست.»

Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دنیای بدون مهدی (عج)

 

*دنیای بدون مهدی(عج)
دنیای بدون مهدی باعث میشه که داماد یه خونواده،به خاطر مال و منال،تک پسر 18 ساله ی اون خونواده رو بکشه و جسدش رو با ماشینش به آتیش بکشه.


دنیای بدون مهدی یعین اینکه دختری با پسری آشنا میشه و به همین راحتی رابطه دوستی(که از نظر قرآن حرامه) برقرار میکنن و پسره روی مخ دختره کار میکنه و میگه میخوام باهات ازدواج کنم و بعد هم در یه فرصت مناسب،اون دختر و خواهرش رو مورد تجاوز عنف قرار میده.

دنیای بدون مهدی باعث میشه که دختر 5- 7 ساله ای که هیچ کس رو نداره روزها با پدر کارگرش به سر ساختمون بره و به اون کمک کنه. دختری که الان باید توی خونه باشه و از نوازش مادری برخوردار بشه.

دنیای بدون مهدی،باعث میشه که پسر بچه ی 15 ساله ای که بعد از اومدن از دبیرستان،برای اینکه کمک خرج پدرش باشه ،وسایلش رو بر میداره میره توی کوچه ها و سبزی میفروشه که از طرف چند مرد،ربوده میشه و مورد تجاوز قرار میگیره و جونش رو از دست میده.

دنیای بدون مهدی باعث میشه که دختر بی رحمی به خاطر ازدواج با پسری که دوستش داشته،دست به قتل برادر کوچیک تر خودش بزنه.

دنیای بدون مهدی باعث میشه که پدری به خاطر حسادت به نوزادش،بخاطر محبت های همسرش به این نوزاد،این نوزاد رو خفه کنه و بکشه.

خدایا! دنیای بدون مهدی(ع) دنیای خیلی کثیفیه. خدایا! دنیای ما رو بدون مهدی(ع) نذار.
خدایا! یا دنیای بدون مهدی رو از ما بگیر یا اینکه زودتر مهدی فاطمه(ع) رو برسون.

اللهم عجل لولیک الفرج
والسلام علی من اتبع الهدی
منبع : پایگاه عطشان*

                          ********************************************

«لاله های نرگس امشب باغ را زینت کنید **** باغ را را زینت کنید از باغبان دعوت کنید **** با گل دامان نرجس لحظه ای خلوت کنید **** تا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنید **** صورت حق جستجو در آن نکو سیرت کنید **** با امام عصر یک بار دگر بیعت کنید»

 

                          ********************************************

 

*شما با آن مصیبت ها که دیدی*

 

 به امید ظهورم پر کشیدی

 

 

 خدا داند چه قدر در انتظاری

 ز خون باری چشمم بی قراری

 

 حسین جان

 

 کاش بودند عاشقانی

 زبانی نه حقیقی یاورانی ...

 

 

 

 گناهان را به اشک خود بشویند

 ظهورم را بخواهند از خداوند

 

 

 خدا اذن فرج میده به دعوت

 برای انبیا اینگونه سنت

 

 

 

 اگر شیعه وفا میکرد به بیعت

*نبود تاخیر به روی عصرغیبت**

                          ********************************************

  

 

 

«یارب ان اهوی مشکین به ختن بازرسان

 

وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان


دل ازرده ی مارا به نسیمی بنواز
یعنی ان جان زتن رفته به تن بازرسان



ماه و خورشید به منزل چو به امر تورسند
یار مه روی مرا نیز به من باز رسان



دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب ان کوکب رخشان به یمن بازرسان...»

 

                          ********************************************

مستیم ولی مست می موعودیم
هستیم چنین و از ازل هم بودیم
ما را چو عدو مور شمارد غم نیست

ما وارث مُلک وَلَد داوودیم
از نسل خلیلیم و تبر در دستیم
ما بت شکنان معبد نمرودیم

ما منتظریم کعبه روشن گردد
دیری است پی اجازت معبودیم
تا یار دو دست خویش بر پرده زند

ما شاهد آن طلیعه مشهودیم
یا رب نکند چشم ز ما بردارد
گر یار ز ما دور شود نابودیم
آدینه ز تقویم همه حذف شده است
از بس همگی در پی بیع و سودیم
کشکول زهیر از دو بیتی خالی است

درویش غزلسرای خاک آلودیم

 

 

                          ********************************************

 

یارب ان اهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان


دل ازرده ی مارا به نسیمی بنواز
یعنی ان جان زتن رفته به تن بازرسان



ماه و خورشید به منزل چو به امر تورسند
یار مه روی مرا نیز به من باز رسان

 

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب ان کوکب رخشان به یمن بازرسان...

 

 

 

                          ********************************************

 

 

هرجمعه ای که می گذرد این سوال ماست


یعنی ز وصل روی تو ما را نصیب نیست؟


یا ابا صالح المهدی...ادرکنی


Pichak go Up

Pichak go Up

Pichak go Up
نويسنده: سودانی تاريخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to yamahdi313.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com